گر چه جان می دهم از آرزوی دیدارش
جان نو داد به من صورت معنی دارش
بنگر آن دایرهٔ روی و برو نقطهٔ خال
دست تقدیر به صد لطف زده پرگارش
بوستانی ست که قدر شکر و گل بشکست
ناردان لب و رخسارهٔ چون گلنارش
از پی نصرت سلطان جمالش جمع است
لشکر حسن به زیر علم دستارش
عشق دردی ست که چون کرد کسی را بیمار
گر بمیرد نخوهد صحت خود بیمارش
آنچه داری به کف و آنچه نداری جز دوست
گر نیاید، مطلب ور برود، بگذارش