ای لب لعل تو را بنده بجان شیرینی
لب نگویم که شکر نیست بدان شیرینی
لب نانی که به آب دهنت گردد تر
شهد دریوزه کند ز آن لب نان شیرینی
بوسه ای داد لبت، قصد دگر کردم، گفت
کین یکی بس بود از بهر دهان شیرینی
ز آن به وصف تو زبانم چو لبت شیرین شد
که بلیسیدم از آن لب به زبان شیرینی
ز آن لب ای دوست به صد جان ندهی یک بوسه
شکر ارزان کن و مفروش گران شیرینی
خوش در آمیخته ای با همگان، و این سهل است
که خوش آمیز بود با همگان شیرینی
تلخی عیشم از این است و نمی یارم گفت
که تو با من ترش و با دگران شیرینی
شعر من کهنه نگردد به مرور ایام
که تغیر نپذیرد به زمان شیرینی