نزد من ای از جهان یگانه به خوبی
ملک دو عالم بهاست یک نظرت را
میل ندارد به آفتاب و به روزش
هر که به شب دید روی چون قمرت را
پرده برافگن زدور و گرنه به بادی
گرد به هر سو بریم خاک درت را
پر زلی شود چو بحر کنارش
کوه اگر در میان رود کمرت را
مصحف آیات خوبیی و به اخلاص
فاتحه خوانیم جملهٔ سورت را
خوب چو طاوسی و به چشم تعشق
ما نگرانیم حسن جلوه گرت را
مشک چه باشد به نزد تو که چو عنبر
زلف تو خوش بو کند کنار و برت را
مس تو را حکم کیمیاست ازین پس
سکه اگر از قبول ماست زرت را
گرچه زره وار رخنه کرد به یک تیر
قوس دو ابروم صبر چون سپرت را
بر در ما کن اقامت و به سگان ده
بر سر این کو زوادهٔ سفرت را
بر سر خرمن چو کاه زبل مپندار
گر که و دانه فزون کنند خرت را
تا نرسد گردنت به تیغ زمانه
از کله او نگاه دار سرت را
تا به نشان قبول مات رساند
بر سر تیر نیاز بند پرت را
رو قدم همت از دوکون برون نه
بیخ برآور ازین و آن شجرت را
ورنه چو شاخ درخت از کف هر کس
سنگ خور ار میوه ای بود زهرت را
قصر ملوک است جسم تو و معانی ست
این همه دیوارهای پر صورت را
مریم بکر است روح تو به طهارت
ای مدد از جان دم مسیح اثرت را
کعبهٔ زوار فیض مایی و از عشق
یمن یمین الله است هر حجرت را
تا ز تو باقی ست ذره ای، نبود امن
منزل پر خوف و راه پر خطرت را
چون تو زهستی خویش وانرهی سیف
زشت شمر خوب و عیب دان هنرت را