برون زین جهان یک جهانی خوش است
که این خار و آن گلستانی خوش است
ز خودبگذری، بی خودی دولتی ست
مکان طی کنی، لا مکانی خوش است
اگرچه تو هستی درین خاکدان
چو ماهی که در آبدانی خوش است،
مگو اندرین خیمهٔ بی ستون
که در خرگهی ترکمانی خوش است
به عمری که مرگ است اندر قفاش
نگویم که وقت فلانی خوش است
توان گفت، اگر بهر آویختن
دل دزد بر نردبانی خوش است
برو رخت در خانهٔ فقر نه
که این خانه دار الامانی خوش است
به هر صورتی دل مده زینهار
مگو مرمرا دلستانی خوش است
به خوش صورتان دل سپردن خطاست
دل آنجا گرو کن که جانی خوش است