هر که را دل در او قرار گرفت
گر چه زنده است نیست جان در وی
این جهان بر مثال مرداری ست
اوفتاده بسی سگان در وی
گوشتی لاغر است و چندین سگ
زده چون گربه ناخنان در وی
عدل را ساق لاغر است ولیک
ظلم را فربه است ران در وی
آرزوها نواله ای چرب است
نیست چون پیه استخوان در وی
گر چه شیرین بود چو نوش کنی
نیش بینی بسی نهان در وی
عرصهٔ ملک پر ز دیو شده ست
نیست از آدمی نشان در وی
جمله از بهر لقمه ای چو سگان
دشمنانند دوستان در وی