این چنین رندی که من دیدم که دید
هفت دریا را به یک دم درکشید
عاشق سرمست در کوی مغان
فارغ است از بایزید و از یزید
مجلس عشقست و ساقی در حضور
ذوق یاران باد یارب بر مزید
دیدهٔ روشن که دیده روی او
در چنان دیده بود نورش پدید
اعتباری می نماید فصل و وصل
گه قریبت می نماید گه بعید