ای به شش ضرب از جهان در نرد جباری فِره
تا ابد دوات روان بادا و حکمت بر نفاذ
گر چه اقبال تو از راه محابا دور چند
یافت با خصمت لباساتی بسی نرد گشاد
زخم تیغ بندگانت بس موافق بود و نیز
کعبتینهایی که پیکرش آن چنان یاری بداد
لاجرم چون کعبتینش باز مالیدی به وقت
داو افزون کرده اندر ششدر خذلان فتاد
با تو زین پس دست در خصل تعدی چون کند
چون یقینش شد که خصلی نیز می نتوان نهاد