هرکه بیرونی بد از مجلس گریخت
رشته ی الفت ز همراهان گسیخت
دور شد از شکرستانش مگس
وز گلستان مرادش، خار و خس
خلوت از اغیار شد پرداخته
وز رقیبان، خانه خالی ساخته
پیر میخواران، بصدر اندر نشست
احتیاط خانه کرد و در ببست
محرمان راز خود را خواند؛پیش
جمله را بنشاند، پیرامون خویش
با لب خود گوششان انباز کرد
در ز صندوق حقیقت، باز کرد
جمله را کرد از شراب عشق، مست
یادشان آورد آن عهد الست
گفت شاباش این دل آزادتان
باده خوردستید، بادا یادتان
یادتان باد ای فرامش کرده ها
جلوه ی ساقی ز پشت پرده ها
یادتان باد ای بدلتان، شورمی
آن اشارت های ساقی پی زپی
اینک از هر گوشه یی، جم غفیر
مر شما را می زند ساقی، صفیر
کاین خمار آن باده را بد در قفا
هان و هان آن وعده را باید وفا
گوشه چشمی می نماید گاه گاه
سوی مستان می کند، خوش خوش نگاه