باز از میخانه، دل بویی شنید
گوشش از مستان، هیاهویی شنید
دوستان را رفت، ذکر از دوستان
پیل را یاد آمد از هندوستان
ای صبا ای عندلیب کوی عشق
ای تو، طوطی حقیقت گوی عشق
ای همای سدره و طوبی نشین
ای بساط قرب را، روح الامین
ای بفرق عارفان کرده گذار
ای بچشم پاک بینان، رهسپار
رو به سوی کوی اصحاب کریم
باش طایف اندر آن والا حریم
در گشودندت گر اخوان از صفا
راه اگر جستی در آن دار الصفا
شودر آن دار الصفا، رطب اللسان
همطریقان را سلام از ما رسان
خاصه آن بزم محبان را، حبیب
گلشن اهل صفا را، عندلیب
اصفهان را، عندلیب گلشن اوست
در اخوت گشته مخصوص من اوست
کوی او جنت، بجستجویتان
تشنه لب کوثر، بخاک کویتان
دستی این دست ز کار افتاده را
همتی این یار بار افتاده را
تا که بر منزل رساند بار را
پرکند گنجینة الاسرار را
شوری اندر زمره ی ناس آورد
در میان، ذکری ز عباس آورد
نیست صاحب همتی در نشأتین
همقدم عباس را، بعد از حسین
در هواداری آن شاه الست
جمله را یک دست بود او را دو دست