سرو ساقی و ماه رودنواز
پرده بر بسته در ره شهناز
ز خمهٔ رودزن نه پست و نه تیز
زلف ساقی نه کوته و نه دراز
مجلس خوب خسروانیوار
از سخن چین تهی و از غماز
جعد او بر پرند کشتیگیر
زلف او بر حریر چوگانباز
بادهٔ چون گلاب روشن و تلخ
مانده در خم ز گاه آدم باز
ساقیا! ساتگینی اندر ده
مطربا! رود نرم و خوش بنواز
غزلی خوان چو حله ای که بود
نام صاحب بر او به جای طراز
صاحب سید احمد آنک ملوک
نام او را همی برند نماز
بر بداندیش او فراز کنند
باز دارند بر موافق باز
گر خلافش به کوه درفکنی
کوه گیرد چو تب گرفته گداز
آسمان برترست ز ابر بلند
آسمان یافتی بر ابر مناز
متواتر شده ست نامهٔ فتح
گشته ره پر مرتب و جماز
ور نکو بنگری به راه در است
نامهٔ فتح بصره و شیراز
نوبهارست و مطرب از بر گل
برکشیده بر آسمان آواز
خوش خور و خوش زی ای بهار کرم
در مراد و هوای دل بگراز
فرخی بندهٔ تو بر در تو
از بساط تو برکشیده دهاز