یگره ز خانه مست برا ای نگار من
بگذر میان جمع و ردا در کنار من
تا در کنار چشم منی تازه و تری
مانا که آب میکشی ای گل ز خار من
در دام زلف پرشکن تست پای دل
گو غمزه دست رنجه مکن در شکار من
غنج و دلال و عشوه و ناز است کار تو
افتادگی و عجز و نیاز است من
از دیده ام رود برهت جویبار اشک
تو ننگری بناز سوی جویبار من
تا کی ز بزم وصل تو حرمان نصیب من
بر بی سعادتیست همانا مدار من
از فیض در میان نه اثر ماند و نه عین
یکدم در آئی ار ز کرم در کنار من