وزیر عصر و مجیر جهان مشیرالملک
دبیر دولت و صدر مهین و بل جهان
محیط جود محمّدعلی که همّت او
چو فیض هستی و صنع قضا نداشت کران
چو نور در بصر و جان به جسم و دل در بر
بزرگتر ز جهان بود در میان جهان
چنان دقیق که کلکش دقایق شب و روز
حساب کردی از ابتدای خلق زمان
عجب نباشد اگر در حسابگاه نشور
حساب خلق سپارد به کلک او یزدان
ندیده بودم الا پس از وفات مشیر
که زیر خاک رود بحر و جان سپاردکان
بمرد و مرد به همراه او سخا و کرم
برفت و رفت به دنبال او قرار و توان
برفت و زو دو گهر یادگار ماند بلی
بجزگهر چه بود یادگار از عمّان
چو او بمرد وگهرهای او یتیم شدند
گهرشناس خرد گوهر یتیم به جان
پس از هلاک وی این نکته گشت معلومم
که آفتاب توان کرد زیرگل پنهان
قدش کمان بد وکلکش به راستی چون تیر
به حیرتم که چرا ماند تیر و جست کمان
به کیش من سر آن تیر را بریدن به
به جرم آنکه کمان را چرا نشد قربان
حکیم گوید چرخ از زمین بزرگترست
ولی منت بنمایم خلاف این برهان
از آنکه من به سر تربت مشیر شدم
سپهر دیدم در خاک تیره کرده کمان
ز بسکه عالم امکان به شخص او بد تنگ
نموده جانش بدرود عالم امکان
بزرگتر ز جهانی شد از جهان بیرون
جهان به خلق جهان تنگ گشته اینت نشان