کار اسلام ز غوغای عوام است تمام
داد از دست عوام
جان به لب آمد و نشنید کسم جان کلام
سر فرو برد به چاه و غم دل گفت ، امام
سوختم سوختم از سردی این مردم خام
وحی منزل شمرند آنچه شنیدند از امام
چه توان کرد، علی گفت که الناس ینام
در خدایی بنمودند به گوساله سلام
به طنین مگسی جمله نمایند قیام
پیش سیر عقلایی ، حشراتند و هوام
غول اگر قصه کندگرد شوند از در و بام
جهل بنشسته به سلطانی این خیل لئام
که دراین قوم نه عقلست و نه ننگست و نه نام
نه نسیم سحری بگذرد از سنگ رخام
که حرام است حرام است حرام است حرام