در وقت عمل کند و دگر هیچ ندانید
از بس که جفنگید از بس که جبانید
هنگام فداکاری در زیر عبایید
از بس که فضولید، از بس که جهولید
ور این کره رادانش و آداب بگیرد
براین تن بیعار، هرگز نکندکار
عالم همه پر کید و دغل گشته به ما چه
آقا به شما چه ، مولا به شما چه !
ما را نبود صنعتی از شهری و بومی
جز کبر و مناعت ، جز ناز و افاده
گوییم که بهرام درآویخت به خاقان
آن یک چه بر این کرد، این یک چه ازآن دید
ور توسن شاپور، جهان بود به من چه
شاپور چنان بود، برکلب حسن چه
در خاک وطن خصم ، همآورد ندارد
هم جمع ندارد، هم فرد ندارد
ای هموطنان کینه وی تاکی وتا چند
کوعرق نژادی ، کوآن عصبیت
چون جان به لب آیدهمه ازجان شده سیرند
یکباره بشویند اوراق خرافات
در ملک نگهداری و در ملک ستانی
کز سطوت جمشید وز قدرت بهمن