از سبزه زمین بساط بوقلمون شد
وز میغ هوا به صورت پشت پلنگ
برروی هوا گلیم گوشان بینی
دردست عبیر و نافهٔ مشک به تنگ
دراج کشد شیشم و قالوس همی
بی پردهٔ طنبور و بی رشتهٔ چنگ
تیهو به دهن شاخ گیایی دارد
و آهو به دهن درون گل رنگ به رنگ
قمری به مژه درون کند شعری را
هدهد به سراندرون زند تیر خدنگ
هرروز سحاب را مسیری دگرست
هرروز نبات را دگر زینت و رنگ
هر قمریکی قصد به باغی دارد
هر لاله گرفته لاله ای در برتنگ
وان میغ سیه ز چشم خون ریزانست
تا باد مگر ز میغ بردارد چنگ
گلنار چو مریخ و گل زرد چوماه
شمشاد چو زنگار و می لعل چو زنگ
آن خواجه که با هزار بر و لطف است
حلمش به شتاب نه، نه جودش به درنگ
گر بنده جریرست و حبیب ست و صریع
در راه ثنا گفتن او گردد لنگ
برده سبق از همه بزرگان سپاه
پاک از همه عیب و عار و دور از همه ننگ
احباب ورا سعادت بی غم باد
تا شاد زیند و باده گیرند به چنگ