باده فراز آورید چارهٔ بیچارگان
قوموا شرب الصبوح، یا ایها النائمین
هر که صبوحی کند با دل خرم بود
با دو لب مشکبوی، با دو رخ حور عین
پیش من آور نبید در قدح مشکبوی
تازه چو آب گلاب، پاک چو ماء معین
آمده در نعت باغ عنصری و عسجدی
و آمده اندر شراب آن صنم نازنین
آخته چنگ و چلب، ساخته چنگ و رباب
دیده به شکر لبان، گوش به شکر توین
گردان در پیش روی بابزن و گردنا
ساغرت اندر یسار، شاهدت اندر یمین
سوسن کافور بوی، گلبن گوهر فروش
وز مه اردیبهشت کرده بهشت برین
باد سحرگاهیان کرده بود تفرقه
خرمن در و عقیق بر همه روی زمین
در دهن لاله باد، ریخته و بیخته
بیخته مشک سیاه، ریخته در ثمین
گشت نگارین تذرو پنهان در کشتزار
همچو عروسی غریق در بن دریای چین
ماه نو منخسف در گلوی فاخته ست
طوطیکان با نوا، قمریکان با انین
لاله سوی جویبار لشکر بیرون زده ست
خیمهٔ او سبزگون، خرگه او آتشین
قمریک طوقدار گویی سر در زده ست
در شبه گون خاتمی، حلقهٔ او بی نگین
نسترن مشکبوی مشکفروش آمده ست
سیمش در گردنست، مشکش در آستین
شاخ گل مشکبوی زیر ذراعت کند
عنبرهای لطیف، گوهرهای گزین
خوبان نعره زنند بر دهن و کام تو
در لبشان سلسبیل در کفشان یاسمین