گر باد انتقام تو بربحر بگذرد
از آب هر بخار که خیزد شود غبار
حیات را چه گوارنده تر زآب ولیک
کسی که بیشترش خورد بکشد استسقاش
و از نفس و ذات عوض صورت نبندد
این بنده دگر باره نروید نی نیست
ای باد صبح دم گذری کن بکوی من
پیغام من ببر ببر ماه روی من
بجست با رخ زرد از نهیب تیغ کبود
چنانکه برگ بهاری زپیش باد خزان