اگر طریق هدایت روی تو، شرط آنست
که هر حدیث که خواهی، ز اهل آن شنوی
حدیث پیر ریایی ز عارفی بررس
که آنچنانکه فراخور بود چنان شنوی
به بوی سود کنی ترک خانه، ور نی تو
سفر کجا کنی، ار قصهٔ زیان شنوی؟
بو اعظان نکنی گوش، غیر آن ساعت
که نام جنت و حلوای رایگان شنوی
حدیث با تو به اندازهٔ تو باید گفت
که گر بلند کنم اندکی، گران شنوی
به اعتقاد تو بر فعل جز یقینی نیست
گرت به فعل بگویم، به صد زبان شنوی
چو پای بستهٔ این قبه گشته ای، ناچار
درو هر آنچه بگویی سخن، همان شنوی
ز ناقلان زمین پند گوش کن، باری
چو آن حضور نداری کز آسمان شنوی
دلت جگر بگرفتست، ورنه راز سپهر
ز ذره ذرهٔ گیتی زمان زمان شنوی
اگر حقایق معنی به گوش جان شنوی
حدیث بی لب و گفتار بی زبان شنوی