شیران جهان پیش تو روبه باشند

گر تو سگ نفس را به فرمان نشوی

تا خاص خدای را تو از جان نشوی

بر مرکب عشق مرد میدان نشوی

عرش است نشیمن تو، شرمت بادا

کآیی و مقیم خطهٔ خاک شوی

ای دل ز غبار تن اگر پاک شوی

تو روح مقدسی، بر افلاک شوی

ور غم زده ای شبی به انگشت دعا

اقبال تو را گوش بمالد، چه کنی؟

گر با تو فلک بدی سگالد، چه کنی؟

ور سوخته ای از تو بنالد، چه کنی؟

نه لذت زندگی خود می یابی

نه راحت مردگی تن می دانی

ای نفس گذشت عمر در حیرانی

خود سیر نمی شوی ز بی سامانی

فردا که علایق از بدن قطع شود

در ظلمت جهل جاودان در مانی

ای ناطق اگر به مرکز جسمانی

حاصل نکنی معرفت سبحانی

تعداد ابیات منتشر شده : 510165