در مقامی که رسد زو به دل و جان آسیب
نبود جان خردمند ز رفتن به نهیب
جان من می را و قالب خاک را و دل تو را
وین سر طناز پر وسواس تیغ تیز را
گر حریفی از دمادم سر بپیجاند رواست
بر کف من نه، که پور زال به شبدیز را
می پیاپی، بی محابا ده، میندیش از حریف
یاد می دار این دو بیت گفتهٔ دست آویز را
شد فروزان آتش سودایت اندر جان و دل
درفکن در جام بی رنگ، آب رنگ آمیز را
ای پریشان کرده عمدا، زلف عنبربیز را
بر دل من دشنه داده غمزهٔ خونریز را