که در بارگاه تو از فرط حشمت
زنند آسمانها در آستانی
اساس سرای بزرگی به همت
نهادی وزودش به جایی رسانی
خرد چون قلم در صفات کمالت
فرو ماند از بی سری و زبانی
فرود آری از قلعه هفتمین اش
غلامی سیه را بجایش نشانی
اگر نه زحل بر فلک شب همه شب
کند بام قصر تو را پاسبانی
سرای جهان را به تدبیر بانو
بنای کرم را به تحقیق بانی
سپهر کرم شاه وندی که هست او
سزاوار دیهیم و تاج کیانی
چو بلقیس جمشید تخت معالی
چو جمشید خورشید چرخ معانی
چو هدهد کنون می کنم سرفرازی
به خاک کف پای بلقیس ثانی
در آن باغ خرم که خوش باد خاکش
اگر بلبلی کردم و مدح خوانی