که آرد از شجر بیرون که بخشد لذت و بویش

که اندر شاخ چوب خشک چندین بار و بر دارد

هزاران فعل در آدم ز لونالون و گوناگون

نهان در عقل و نفس او چو طبعش بارور دارد

هزاران میوه لونالون و گوناگون و رنگارنگ

نگوئی تا نهان او را که در شاخ شجر دارد

عَرَض سنگ است و آتش عشق و نفست خار و روحت گل

چو رحمت ابر حامل بنده از حق او مطر دارد

که دارد آتش اندر سنگ و گل در خار و جان در تن

و یا این ابر غران را که حمال مطر دارد

شجر چون روح حیوانی که دارد نطفهٔ کافور

صدا ، چون او برون آید ، ز لذت نیشکر دارد

شجر کافور چون زاید نگوئی حکمتش با من

صدا از کوه چون آید چگونه نیشکر دارد

تکبر ، چون به مغز اندر غضب ، ماری شد اندر سر

زند او خلق عالم را ازین سورت به درد آرد

چرا مغز پلنگ نر همی افعی شود در سر

چگونه سر برون آرد به علم شور و شر دارد

تکبر چون پلنگی دان که خسته کرده جان او

حسد موش است چون نالید جان اندر سفر دارد

تعداد ابیات منتشر شده : 510165