ای همایون نظر،از من نظری باز مگیر

طوطیم در قفص از من شکری باز مگیر

شهریار شیر کینه نصرت دین بیشکین

آنک شمشیرش ز شیران کینه خواهی می کند

بر ظهیر این غصه کمتر نه که طبع او ز نظم

بر سپهر مهر مدح شاه ماهی می کند

در غمم گفتی:"صبوری کن!"بلی،شاید کنم

هیچ جایی صبر اگر بی اب ماهی می کند

چشم تو دعوی خونم کرد و ابرو شد گواه

کژ چرا شد گرنه میلی در گواهی می کند

بی گناهم کشت عشقت وای اگر بودی گناه!

حال چون بودی چو این در بی گناهی می کند؟

شهر صبرم تا سپاه هجر تو غارت زدند

با من آن کردی که با شهری سپاهی می کند

باز بر جانم فراقت پادشاهی می کند

وانچ در عالم کشی کرد از تباهی می کند

خسرو گردون پناه نصرت دین بیشکین

آنک فلک بر درش خدمت در بان کند

ورنه ز عشقت ظهیر دیده برآنجا نهاد

کز تو بر شهریار قصه و افغان کند

تعداد ابیات منتشر شده : 510165