به بخشم تا بگویم راز خود باز
شوم چون تو دگر ای دوست سرباز
شدی اینجایگه در قربت خود
مرا گرهم دهی نی قوت خود
درم بگشای و ره ده در درونم
که هم تو درگشا و رهنمونم
مرا راز نهان میباید از دل
که تا چون درم بگشاید از دل
مرا راز نهان میباید اینجا
توئی درعشق کل در راز اینجا
ترا از خویش شد در باز اینجا
توئی در عشق کل در را ز اینجا
ترا عین الیقین از کشف راز است
که آن بر تو ز نور عشق باز است
حقیقت عشق تو بالای دین است
که سر کل ترا عین الیقین است
بسی گفتم من از عشق نهانی
تو سر عشق ای دل نیک دانی
که عشقت چیست اصل عشق گویم
در این احوال وصف عشق گویم