همین گفت ضحاک و هم جمشید

چو شدشان دل از نیکویی ناامید

ز هوشنگ و طهمورث و جمشید

یکی مهره بد خستگان را امید

که گیتی سپنجست و جاوید نیست

فری برتر از فر جمشید نیست

که جمشید با فر و انگشتری

به فرمان او دیو و مرغ و پری

جهان را ازو دل به بیم و امید

تو گفتی مگر زنده شد جمشید

به گیتی مدارید چندین امید

نگر تا چه بد کرد با جمشید

جهانجوی با فر جمشید بد

به کردار تابنده خورشید بود

که جمشید را هر دو دختر بدند

سر بانوان را چو افسر بدند

دو پاکیزه از خانهٔ جمشید

برون آوریدند لرزان چو بید

دلم سیر شد زین سرای سپنج

خدایا مرا زود برهان ز رنج

تعداد ابیات منتشر شده : 510165