دگر سوش گستهم نوذر بپای
سه دیگر چو گودرز فرخنده رای
زدی گردن نوذر نامدار
پدر شاه وز تخمهٔ شهریار
چو گودرز و چون طوس نوذر نژاد
منوشان خوزان و پیروز و داد
سوی راست گستهم نوذر چو گرد
بیامد دمان با درفش نبرد
چشیده بسی از جهان شور و تلخ
بیاری گستهم نوذر ببلخ
که گستهم نوذر بد آنجا بپای
سواران روشن دل و رهنمای
چو آن نامه برخواند هر مهتری
کجا بود در پادشاهی سری
دهد پادشاهی کرا در خورست
کسی کز در خلعت و افسرست
سران از پی پادشاهی بجنگ
بدادند جان از پی نام و ننگ
میان بسته هر دو سپهبد بکین
چه از پادشاهی چه از بهر دین