یکی مرد با هوش را برگزید

فرسته به ایران چنان چون سزید

سپهدار ترکان دو دیده پرآب

شگفتی فرو ماند ز افراسیاب

چهارم چو مهراب کابل خدای

که دستور شاهست و زابل خدای

سه دیگر چو کشواد زرین کلاه

که آمد به آمل ببرد آن سپاه

بروی دگر قارن رزم زن

که چشمش ندیدست هرگز شکن

به یک دست رستم که تابنده هور

گه رزم با او نتابد به زور

گرت دیگر آید یکی آرزوی

به گرد اندر آید سپه چارسوی

کنون از گذشته مکن هیچ یاد

سوی آشتی یاز با کیقباد

بسی یاد دادندم از روزگار

دمان از پس و من دوان زار و خوار

که پیش آمدندم همان سرکشان

پس پشت هر یک درفشی کشان

تعداد ابیات منتشر شده : 510165