ای جان هر آنچه در جهانست

وز تو روشن جهان کجائی

ای شاهد شاهدان کجائی

وی آب رخ بتان کجائی

سر من و در تو تا نفس بود در تن

که فیض را نبود غیر تو تمنائی

دلم خوش است که در وی گرفتهٔ منزل

کراست همچو تو یار لطیف زیبائی

کجا روم ز در تو کجا توانم رفت

کجاست در دو جهان غیر در گهت جائی

خوشا دلی که در آن جای چون توئی باشد

خوشا سری که در آن هست از تو سودائی

خوشم بقهر تو چون لطف هر چه خواهی کن

مرا چه یارا ای یار تا بود رائی

گرم بخویش بخوانی ز ذوق جان بدهم

ورم ز پیش برائی خوشم بپروائی

مراست لذت زاری بدرگه چه توئی

تو را کجا است چنین نعمتی و آقائی

سجود کردم و گفتم مرا ز تو چیزیست

که یافت می نشود نزد چون تو مولائی

تعداد ابیات منتشر شده : 510165