ما را نبود صنعتی از شهری و بومی

جز کبر و مناعت ، جز ناز و افاده

عالم همه پر کید و دغل گشته به ما چه

آقا به شما چه ، مولا به شما چه !

ور این کره رادانش و آداب بگیرد

براین تن بیعار، هرگز نکندکار

هنگام فداکاری در زیر عبایید

از بس که فضولید، از بس که جهولید

در وقت عمل کند و دگر هیچ ندانید

از بس که جفنگید از بس که جبانید

ما بحث نرانیم در آن نکته که پیداست

ازماست که برماست

گویند بهار از دل و جان عاشق غربیست

یاکافر حربی است

وز قال وان قلت ، بهر مدرسه غوغاست

زماست که برماست

از شیمی و جغرافی و تاربخ ، نفوریم

از فلسفه دوریم

بیداری طفلی است که محتاج به لالاست

ازماست که برماست

تعداد ابیات منتشر شده : 510165