بر ملت تو است ذلت وهون
ای ظل تو بر زمانه ممتد
کاو بود نتیجه آخر کار
زو گشت اساس دین مشید
پیغمبر آخرالزمان کرد
نوری که قدیم بود و بی حد
امروز ازین خجسته مقدم
ارکان وجود شد مشید
چه ذلت ها کشید این ملت زار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
لعل و زر و سیم - است بر خصم منافق
زبن روکلماتش همگی رنگ به رنگ است
ما ملت کودک - شده بیهوده از آن شاد
عیناً مثل ملعبهٔ شهر فرنگ است
آن هوچی بی دین - زره دین فکند هو
این قافله تا حشر درین بادیه لنگ است
کوبد در شاهی - قجر از مهملی ما
ما بی خبر و دشمن طماع زرنگ است
افتاده به زحمت - وطن ازکید اجانب
این گوهر پر شعشعه درکام نهنگ است