ای درگه تو عید گه روحانی
در تهنیتت هم انسی و هم جانی
من بودم و دیدنی چو این هم منع است
آن نیز به یاران دگر ارزانی
ای رفعت و شان فروترین پایه تو
خوبی یکی از هزار پیرایهٔ تو
تا بود چنین بود و چنین است جهان
از حادثه دهر کرا بود امان
با «فاف» و «ر» و « الف ،ب » و «ه » ز کرم
بفرست بدست «غین » و « لام» و « الفم»
ای آنکه به یکرنگی تو متصفم
در بندگیت مقرم و معترفم
امشب همه شب ز هجر نالان بودم
با بخت سیه دست و گریبان بودم
تا در ره عشق آشنای تو شدم
با سد غم و درد مبتلای تو شدم
تا کار جهان به کام کس نیست مدام
عیش تو مدام باد و کار تو تمام
فن تو و سد هزار برهان کمال
شغل من و یک جهان خیالات محال