چون غنچه نقاب بسته آیی بر من

وانگه که نقاب باز کردی بروی

هر دم ز برم رخت نوردی بروی

در نامده زود بازگردی بروی

چندین بحدیت رفتن از جا بمرو

کاینجا تو بدان آمده یی تا بروی

خوش باش که تا نه بس ازینجا بروی

امروز خوشک نشین که فردا بروی

چون گل همه سر گذشت بلبل شنود

بر خنده یی آرد غم یک سالۀ اوی

آمد گل و بلبلی ز دنبالۀ اوی

می نالد و سودکی کند ناله اوی؟

تا روز بدست هجر چون قرعۀ فال

می غلتیدم ز پهلو اندر پهلوی

بر خاک در تو دوش ای سلسله موی

با بی خوابی کرده بدم روی بروی

اشکی، که چو در چشم من آیی بدوی

عمری، که همان دم که درآیی بروی

تیری، که چو در خود کشمت دور شوی

ماهی، که شوی غریب هرمه بنوی

تعداد ابیات منتشر شده : 510165