بهار عاشقان رخسار یار است

که هر جا نوگلی باشد بهار است

غمی در سایه جانان نداری

و گر جانان نداری جان نداری

چمن بی همنشین زندان جانست

صفای بوستان از دوستان است

و گر یاری ندارد لاله رخسار

بود یکسان به چشمت لاله و خار

روان پرور بود خرم بهاری

که گیری پای سروی دست یاری

نوازد دل و جان غمناک را

پر از بوی مریم کند خاک را

بهاران چو گل از چمن بردمد

گل مریم از خاک من بردمد

به خاک سیه چون شود منزلم

بود داغ آن سیمتن بر دلم

قضا چون زند جام عمرم به سنگ

به داغم شوددیده ها لاله رنگ

گل من نه تنها بدان رنگ و بوست

که پاکیزه دامان پاکیزه خوست

تعداد ابیات منتشر شده : 510165