چو شبلی این بیان بشنید از او
تعجب کرد از وی گفت نیکو
چنان منصور در شرح و بیان بود
کزو عشاق در شور و فغان بود
چو او را صاحب شرع و بیان دید
زبانش لال شد خود بیزبان دید
یکی باشد بیان مختلف راز
از اینجاهم یکی بد سوی آغاز
حقیقت عشق ما اینست دیدی
بنور این بیان اینجا رسیدی
در این آیینه پیدائی و پنهان
نمائی هر زمان راز دگر بیان
بیان ما همه در صورت و جانست
همی آید دمادم راز پنهانست
بیان خواهم کردن دمبدم هان
یکی بین شیخ جمله نص و برهان
بیان خواهم کردن بر سردار
نه از صورت ز دید یار دلدار
بیان خواهم کرد بیش از این ما
نه در صورت که در عین الیقین ما