چنانچون تو یکتا دلی مهر او را
دلش بر تو هرگز مبادا دوتایی
بجز مر ترا هیچ کس را مبادا
ز بعد ملک بر جهان کدخدایی
به تو تازه باد اینجهان کاین جهان را
چو مر چشم را روشنایی ببایی
همی تا بود در سرای بزرگان
چو سیمین بتان لعبتان سرایی
ترا بد که خواهد، ترا بد که گوید
که هرگز مباد از بد او را رهایی
به روی و ریا کارکردن ندانی
ازیرا که نه مرد روی و ریایی
جوابی دهی، شور شهری نشانی
حدیثی کنی، کار خلقی گشایی
بلاییست این همت و درشگفتم
که چون این بلا را تحمل نمایی
دهنده ترا همتی داد عالی
که همواره زان همت اندر بلایی
ز گیتی به دو چیز بس کرد و آن دو
چه چیزست: نیکی و نیکو عطایی