شما هیچ دل را مدارید تنگ
چنینست آغاز و فرجام جنگ
که ز آغاز کار اندر آمد نخست
نبودی بخون ریختن هیچ سست
در گنجهای کهن باز کرد
سپه را درم دادن آغاز کرد
بنه پیشم و بزم را ساز کن
بچنگ ار چنگ و می آغاز کن
همی رای باید که گردد درست
از آغاز کینه نبایست جست
که آغاز و فرجام این رزمگاه
شنیدی و دیدی بنزد سپاه
چنین است آغاز و فرجام جنگ
یکی تاج یابد یکی گور تنگ
بدشت آمد و رزم را ساز کرد
بکوشیم وز کوشش ما چه سود
کز آغاز بود آنچ بایست بود
شنیدی که با ایرج کم سخن
به آغاز کینه چه افگند بن