گذشتند ازین راه، برنا و پیر

تو را هم گذشتن بود ناگزیر

ز ایرانیان و ز تورانیان

نیابی به جز نامشان در میان

ز گردن کشان و غیوران دهر

چه گردان دشت و چه مردان شهر

مزن دم، عوانت زند گر به کفش

نیاید به هم راست، مشت و درفش

خداوند اگر خوان روزی نهاد

پی کسب آن، دست و پا نیز داد

مجو در بلا یاری از هیچ کس

همین از خدا جوی یاریّ و بس

ازان گندم روزی ات شد دو نیم

که نیمی خورد زان، غریب و یتیم

نگردانی از خوان خود بی نصیب

گدا را، خصوصا یتیم و غریب

طلب کن درین عرصه، نقش مراد

ز پیشانی باز و روی گشاد

توقع مدار آشنایی ز کس

به بیگانگی آشنا باش و بس

تعداد ابیات منتشر شده : 510165