به جان رسیده ز رنج خمار دوری و خواهد

صبوحی از می انفاس مشکبوی صباحی

بگو که هاتف محنت نصیب غمزده تا کی

شبان تیره نشیند در آرزوی صباحی

اگر به یاد غریبان این دیار برآید

حدیثی از لب شیرین و بذله گوی صباحی

پس از سلام به کنجی نشین و بهر تحیت

نخست صبحک الله بخوان به روی صباحی

گرت هواست که در بر رخ تو زود گشاید

طفیل روی صبیحی برو به کوی صباحی

سراغ منزل آن یار مهربان چو گرفتی

چو صبح خرم و خندان شتاب سوی صباحی

تو ای نسیم صباحی که پیک دلشدگانی

علی الصباح روان شو به جستجوی صباحی

هفتمین را برون کنی میدان

که نماند در آن میانه سیاه

چون به ترتیب ذکر جمع آیند

هفت هفت ار تو بشمری آنگاه

پس از آن چار کوکب تابان

چار تیره شب و دو روشن ماه

تعداد ابیات منتشر شده : 510165