مسعود بر درخت سعادت بدان جهان

محمود باد عاقبت کار همگنان

گر آدمی ز خاک شود سیر در دمی

پس چونکه سیر می نشود خاک ز آدمی

سیلاب مرگ شهر معانی خراب کرد

بیداد چرخ بحر معانی سراب کرد

هر دم که می زند ز سر درد می زند

صبح از برای آن نفس سرد می زند

آوخ که کار فضل و هنر با سری فتاد

خورشید دین ز اوج فلک در ثری فتاد

ایّام حکم خویش چو در دست فتنه کرد

سدّ سکندری را یأجوج رخنه کرد

هر لحظه فتنه یی که نماند بدان دگر

آرند پیش ما ز پس پردۀ قدر

تو در پناه عافیت و در پناه تو

این خواجگان عصر و بزرگان روزگار

گر او بزرگ بد خلف او نه کوچکیست

نور شهاب و ظلّ عمر دیو را یکیست

آوخ که چون بدید بتحقیق روی کار

آورد پشت او بزمین چرخ کینه دار

تعداد ابیات منتشر شده : 510165