نازد به عشق غازهٔ حسن جنون دماغ

پروانه است جوهر آیینهٔ چراغ

دو روز در دل خون گشته جوش زن بیدل

نه باغ درخورجولان آرزوست نه راغ

خمار مجلسیان عرض ساغر است اینجا

ز بیدماغی مستان رسانده گیر دماغ

تلاش منصب پروانه مشربی مفت است

بگردگرد سر هر دلی که دارد داغ

ز درس عشق به حرف هوس قناعت کن

خمار نغمهٔ بلبل شکن به بانگ کلاغ

چه انجمن چه گلستان فضای دلتنگی ست

مگر ز مزبله جویدکسی مقام فراغ

درین بساط که حیرت دلیل بینایی ست

به غیر سوختن خود چه دید چشم چراغ

گذشته است ز هستی غبار وحشت ما

ز رنگ رفته همان در عدم کنند سراغ

ز چشمک گل باغ جنون مشو غافل

تنیده است نگاهی به خط ساغر داغ

ز شبنم گلم این نکته نقد آگاهیست

که گرد آبله پایی شکسته اند به باغ

تعداد ابیات منتشر شده : 510165