تا قضا آینهٔ مجمع امکان پرداخت

گردنی نیست که چون شمع نشد محرم تیغ

عجز مردان اثر غیرت دیگر دارد

پشت در سینه نهان می کند اینجا خم تیغ

فقر ما را مشمارید کم از عالم تیغ

که برشهاست بقدر تنکی در دم تیغ

بیدل از مژگان خواب آلود او ایمن مباش

می گشاید فتنه ها چشم ازکمین خواب تیغ

بی دم تسلیم مگذر پیش ابروی کجش

سر به گستاخی مکش گر دیده ای آداب تیغ

مایهٔ گردنکشی غارت کمین آفت است

همچو شمع اینجا سر بی سجده باشد باب تیغ

بی هنر مشکل که باشد تازه روییهای مرد

کرده جوهر شبنمی با سبزهٔ شاداب تیغ

نیستم افسرده رنگ عرصه گاه امتحان

خون گرمم می فروزد شمع در محراب تیغ

جوهر مردی نداری بحث با مردان خطاست

سینه داران سطر زخمی خوانده اند از باب تیغ

بی تکلف مگذر از فیض شهادتگاه عشق

صبح دیگر می زند جوش از دم سیراب تیغ

تعداد ابیات منتشر شده : 510165