ز دور آید صدای مرغ شبگیر
نوا و نغمه ی جان پرورت کو؟
شب است ساقی! ساغرت کو؟
فروغ ماه و نور اخترت کو؟
جاسوس خرد دگر چه جوید از ما
گوید کزین شهر کشد رخت برون
چون در کف روزگار گشتیم زبون
چون ساغر عشق و آرزو گشت نگون
سحاب عشق اگر یکدم نبارد
بسوزان خرمن آب و گل من
چو گم شد پرتو عشق از دل من
خدایا چیست جز غم حاصل من
استاد زمانه یک سبق داده به ما
تکرار همان و باز تکرار همان
این صبح همان و آن شب تار همان
ما شش در و این چهار دیوار همان
گر خسته شدی ز راه، دل مرکب توست
حمال تو و ملک تو و مال توییم
ما مرغ اسیر بی پر و بال توییم
هر جا که روی چون سایه دنبال توییم