گفتیم که ما و او بهم پیر شویم
ما پیر شدیم و او جوانست هنوز
دل در پی عشق دلبرانست هنوز
وز عمر گذشته در گمانست هنوز
مرسوم طمع مدار و تشریف مپوش
ادرار قلم بر نه و انعام مخور
ای دل پس از این غصهٔ ایام مخور
جز نی مطلب همدم و جز جام مخور
رفتی به سفر عظیم نیکو کردی
آن روز مبادا که تو یک بار دگر
ای بر دل هرکس ز تو آزار دگر
بر خاطر هر کسی ز تو بار دگر
جان میده وداد طمع و حرص مده
غم میخور و نان منت آلوده مخور
ای دل پس از این انده بیهوده مخور
زین پیش غم بوده و نابوده مخور
با زلف تو قصه ایست ما را مشکل
همچون شب یلدا به درازی مشهور
ای لعل لبت به دلنوازی مشهور
وی روی خوشت به ترکتازی مشهور