عاشقان را ز دوست نگزیرد

بلبل اندر هوای گل میرد

عاشقان در کمین معشوقند

ساکنان زمین معشوقند

گر تو را نیست با غمش کاری

دایما من مقیدم، باری

نظری ، کز سر صفا آید

به طبیعت مگر نیالاید

نظر ما به چشم تو جانی است

میل دل را نتیجه روحانی است

گل آتش به پیش ابراهیم

وز تجلی نسوخت جسم کلیم

آتش از تن نصیب خود طلبد

سوزش مغز بی خرد طلبد

گفت: چشمم اگر چه حیران است

پای را پیش هر دو یکسان است

پای ها از کنار آن مهوش

چست در زد به منقل آتش

بود نزدیک شیخ سوزنده

منقلی پر ز آتش آکنده

تعداد ابیات منتشر شده : 510165