شاه عشاق و عارفان بود او
سرور جمله واصلان بود او
اولیا را نگین خاتم بود
عالم جان و جان عالم بود
پیر شیراز، شیخ روزبهان
آن به صدق و صفا فرید جهان
رخ به ما می نما و جان می بخش
بر دل ریش عاشقان می بخش
گر تو خوبی و ما ضعیف و فقیر
تابت، ای خور، ز ذره باز مگیر
فارغی از درون صاحب درد
مکن، ای دوست، هرچه بتوان کرد
به کسی التفات کن نفسی
که ندارد به جز تو هیچ کسی
داری از عاشقان خویش ملال
خون ایشان چراست بر تو حلال؟
عجز من بین، دعای من بپذیر
می توانی، به لطف دستم گیر
ای خوش و فارغ، از غم ما پرس
عاشقان ضعیف را واپرس