جز مرادش مرا مرادی نیست
غیر او خاطری و یادی نیست
از جمالش اگرچه محرومم
هر چه خواهد کند، که مظلومم
دوری از ما هنوز می جوید؟
یا ز ما خود سخن نمی گوید؟
هیچ داند که حال ما چون است؟
یا ز ما خود دلش دگرگون است؟
خاطرش هیچ سوی ما نگرد؟
یا دگر نام بی دلان نبرد؟
گوییا در دلش وفا با ماست
یا هنوزش سر جفا با ماست
باشدش هیچ میل و رغبت ما؟
یا فراموش کرده صحبت ما؟
سخن بی دلان به یاد آرد؟
یا خود او این سرود نشمارد؟
گوییا تخم مهر ما کارد
یا خود از ما فراغتی دارد
این چنینم هنوز بگذارد؟
یا عزیمت بدین طرف دارد؟