ز خون ریختن دل بباید کشید
سر بیگناهان نباید برید
من ایرانیانرا یکایک نه دیر
کنم یکسر از گنج دینار سیر
بکوشید و خوبی بکار آورید
چو دیدند سرما بهار آورید
همه گنج توران شما را دهم
بران گنج دادن سپاهی نهم
که از ما چنین دردشان دردلست
ز خون ریختن گرد کشور گلست
ز دلها همه کینه بیرون کنید
بمهر اندرین کشور افسون کنید
همه شهر توران گرفته بدست
بایران شما را سرای و نشست
بایرانیان گفت پیروزبخت
بماناد تا جاودان تاج و تخت
بباشید ایمن بایوان خویش
بیزدان سپرده تن و جان خویش
تن خویش را بد نخواهد کسی
چو خواهد زمانش نباشد بسی