بدان تا چنین روزش آید بسر

شود پادشاهیش زیر و زبر

که افراسیاب آن بداندیش مرد

بسی پند بشنید و سودش نکرد

ز بهر سیاوش که در خان من

چه تیمار بد بر دل و جان من

چو گرسیوز و جهن پیوند تو

که ساید بزاری کنون بند تو

گوای منست آفریننده ام

که بارید خون از دو بیننده ام

بسی دادمش پند و سودی نداشت

بخیره همی سر ز پندم بگاشت

چنان کرد بدگوهر افراسیاب

که پیش تو پوزش نبیند بخواب

سیاوش نگشتی بخیره تباه

ولیکن چنین گشت خورشید و ماه

برین بوم بر نیست خود کدخدای

بتخت نیا بر نهادی تو پای

تو ایدر بجشن و خرام آمدی

ز شاهان درود و پیام آمدی

تعداد ابیات منتشر شده : 510165