چه نیکو بدی گر ز توران زمین

نبودی بدلت اندرون ایچ کین

همی خواندند آفرینی بدرد

که ای نیک دل خسرو رادمرد

کسی کو ندیدست جز کام و ناز

برو بر ببخشای روز نیاز

همه یکسره زار بگریستند

بدان شوربختی همی زیستند

همان پروریده بتان طراز

برین گونه بردند پیشش نماز

مه بانوان شد بنزدیک تخت

ابر شهریار آفرین کرد سخت

تو گفتی که کیوان ز چرخ برین

ستاره فشاند همی بر زمین

بیک دست مجمر بیک دست جام

برافروخته عنبر و عود خام

چو خورشید تابان ازیشان گهر

بپیش اندر افگنده از شرم سر

پرستنده صد پیش هر دختری

ز یاقوت بر هر سری افسری

تعداد ابیات منتشر شده : 510165