به زیر اندرون آتش و نفط و چوب
ز بر گرزهای گران کوب کوب
بیک سو بر از منجنیق و ز تیر
رخ سرکشان گشته همچون زریر
پس آلود بر چوب نفط سیاه
بدین گونه فرمود بیدار شاه
بد آن منکری باره مانده بپای
بدان نیزه ها برگرفته ز جای
یکی کنده ای زیر باره درون
بکند و نهادند زیرش ستون
دو صد پیل فرمود پس شهریار
کشیدن ز هر سو بگرد حصار
پس منجنیق اندرون رومیان
ابا چرخها تنگ بسته میان
پدید آمدی منجینق از برش
چو ژاله همی کوفتی بر سرش
دو صد چرخ بر هر دری با کمان
ز دیوار دژ چون سر بدگمان
دو صد ساخت عراده بر هر دری
دو صد منجنیق از پس لشکری